از خاموشیم کار رسیده است به جان/فریاد,که خاموشی مرا خواهد کشت...
تو بزرگی مثل شکلایی که ابرها میسازن.....
تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه.....
تو همون خونی که هر لحظه تو رگ های منه.....
نظرات شما عزیزان:
شعاعی ازنورکه تورو فرامی گیره
ساعت19:04---7 ارديبهشت 1390
خونی که توی رگهاته و لحظه ای که بارون میزنه خیلی بزرگ و زیباست،بزرگتراز اونی که بشه به این راحتی کسی رو هم سطح با اون دونست.اما امیدوارم بتونی کسی به این بزرگی رو پیداکنی،کسی که شایستگی توصیف این بزرگی روداشته باشه.موفق باشی.
نوشته شده در جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:دوست داشتنی!, ساعت
16:55 توسط nastaran|
آخرين مطالب
Design By : Pichak |